انواع روش های بازسازی پوست و جلوگیری از پیری

چه بخواهیم و چه نخواهیم پیری رخدادی است که در زندگی همه روی می‌دهد و راه گریزی از آن نیست.

 

تغییراتی که در پوست صورت ایجاد می‌شود مانند بروز چین و چروک‌ها، از مشهودترین علائم روند افزایش سن هستند. اگرچه راهی برای ممانعت از پیر شدن وجود ندارد، اما می‌توان با روش‌های بازسازی پوست تا حد امکان ظهور نشانه‌های افزایش سن روی پوست را به تعویق انداخت  و همچنان زیبایی و درخشندگی پوست خود را حفظ کرد. در این نوشتار از مجله ماورای سلامت می‌خواهیم به این مقوله بپردازیم.

بازسازی پوست چیست؟

پوست صورت را با روش‌های مختلف جراحی و بدون جراحی بازسازی می‌کنند. با توجه به عمق درمان پوست، روش‌های بازسازی با هم تفاوت دارند. بازسازی می‌تواند تقارن را به صورت بازگرداند. حتی می‌توان به صورت موضعی برای درمان چین و چروک‌ها، شل شدگی و افتادگی پوست و جای زخم‌ها اقدام کرد. اگر به این‌دست از مطالب علاقه دارید، مطلب لایه‌برداری پوست با ? ماده خانگی شگفت‌انگیز را در مجله زیبایی و سلامتی ماورای سلامت بخوانید.

 

انواع روش‌های بازسازی پوست

لیفتینگ

لیفت کردن یکی از روش‌های جراحی زیبایی پوست است و در واقع افتادگی‌های پوست را درمان می‌کند. این درمان برای بازسازی یا رفع آسیب‌های وارد شده به پوست انجام می‌گیرد. با لیفت کردن ظاهر پوست بسیار شاداب‌تر و جوان‌تر به‌نظر خواهد رسید.

کربوکسی تراپی

در این روش درمانی، گاز دی اکسید کربن، که گازی غیرسمی است را زیر پوست تزریق می‌کنند تا از این طریق مشکلات ناشی از گردش خون و تجمع چربی در مویرگ‌‌های زیر پوست حل شود. این درمان به کلاژن‌سازی، رفع تیرگی دور چشم و صاف شدن پوست کمک می‌کند.

میکرونیلدینگ

در روش میکرونیلدینگ با استفاده از سوزن‌های بسیار باریک با قطری در حد چند میکرون، صدها حفره ریز روی پوست ایجاد می‌شود و پوست را مجبور به ترمیم و کلاژن‌سازی می‌کند.

 

میکرودرم

میکرودرم ابریژن را با ابزاری خاص انجام می‌دهند که دارای نوعی بلور ظریف از جنس اکسید آلومینیوم است و لایه بسیار نازکی با ضخامت میکرون را از روی پوست برمی‌دارد. از طرفی مکش نیز روی پوست ایجاد می‌شود و علاوه بر جمع کردن لایه‌های برداشته شده، جریان خون زیر پوست را نیز بهبود می‌بخشد.

مزوتراپی پوست

روشی است که با تزریق زیر جلدی، محلولی ساخته شده از عصاره گیاهان، انواع ویتامین‌ها، اسید‌های آمینه و مواد ضروری به بازسازی پوست صورت کمک می‌کند. با مزوتراپی می‌توان پوست را شاداب کرد و تیرگی‌های دور چشم را رفع نمود.

 

مزایای بازسازی پوست

این عمل علاوه‌بر اهداف زیبایی و بازگرداندن جوانی، سبب پاکسازی پوست نیز می‌شود. روش‌های بازسازی کمک می‌کنند تا جای جوش و آکنه نیز از بین برود و این‌گونه لک‌ها روی پوست باقی نماند. یکی از مهم‌ترین مزایای آن، بهبود کیفیت زندگی افراد است. جوان‌تر و زیباتر به‌نظر رسیدن، جذابیت افراد را بالا می‌برد و روحیه شادابی به آن‌ها می‌بخشد.

 

https://www.pinterest.com/pin/1114218764035450323/

https://express.adobe.com/page/d7Q26d1b1l1FT/

https://sites.google.com/view/mavarayesalamat/home

https://twitter.com/MdTarik71524315/status/1572886712988356608

https://androidiosapps24.car.blog/2022/09/22/mavarayesalamat/

https://myspace.com/tobimetz3

https://www.linkedin.com/feed/update/urn:li:share:6978652785470783488/

https://www.goodreads.com/user/show/156361832-tobi-metz

https://disqus.com/by/tobimetz3/about/

 

 

 

پایان نامه ارشد (وظایف مدیریتی زن و مرد در تحکیم بنیان خانواده )

وظایف مدیریتی زن و مرد در تحکیم بنیان خانواده



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد (وظایف مدیریتی زن و مرد در تحکیم بنیان خانواده )

پایان نامه ارشد ( بررسی فقهی و حقوقی اصناف دیه)

بررسی فقهی و حقوقی اصناف دیه



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد ( بررسی فقهی و حقوقی اصناف دیه)

خرید لگو بازی

تاریخچه لگو چگونه است ؟ کارخانه لگو پیش از آنکه کارخانه تولید اسباب بازی باشد، یک کارگاه کوچک نجاری بود که در سال ???? فعالیت حرفه‌ای خود را با تولید مبلمان و لوازم منزل آغاز کرده بود. با شروع جنگ و بحران های اقتصادی در دهه ?? میلادی صاحب کارگاه یعنی اوله کرک کریستیانسن برای پایداری تجارت خود ناچار به تولید نسخه مینیاتوری تولیدات خود شد. تا اینکه در دهه ?? میلادی لگو جدیدترین محصول خود یعنی آجرهای خانه سازی را به بازار عرضه کرد. وجه تمایز آجرهای لگو نسبت به اسباب بازی مشابه خود در آن زمان داشتن برجستگی های معروف بر روی آجرها بود که باعث می شد تا این آجرها در یکدیگر قفل شده و به راحتی از هم باز شوند. از آنجائیکه این دهه به دلیل اتمام جنگ دوره سازندگی بود، به دلیل حجم زیاد واردات پلاستیک به کشور این برند توانست به خوبی پیشرفت کند. ما بعد از کلی تحقیق و پژوهش و شکافتن دل و روده‌های تاریخی لگو، به کلی قصه‌ی جالب رسیدیم که اگه صبور باشید همه‌ش رو براتون تعریف می‌کنیم. خب همه‌چیز از اون‌جا شروع شد که آقای اوله کرک کریتینسن یه کارگاه نجاری راه انداخت و شروع کرد به ساخت و ساز لوازم خانگی چوبی! آقای اوله کرک یه روز صبح از خواب پا می‌شه می‌بینه همه‌چیز گرون شده! اصلا یه جوری گرون شده که دیگه نمی‌شه رفت تیر و تخته خرید و وسایل خونه ساخت. بعد برای این‌که مدل‌های لوازم خونه یادش نره، شروع می‌کنه به ساختن وسایل چوبی خیلی خیلی خیلی کوچولو تا بتونه روی طراحی محصولاتش کار کنه! اما حدس بزنید چی شد؟ یه روزی آقای اوله وقتی به این وسایل کوچولو موچولوی چوبی نگاه می‌کرد یهو دلش قیلی ویلی رفت و خطاب به خودش گفت: اولی! بابا تو دیگه کی هستی؟ این کوچولوهای چوبی چه باحالن! چه تو دل برو و جذابن! و همون‌جا بود که یه جرقه‌ی بزرگ توی ذهن آقای اولی زده شد! از اون روز به بعد آقای اولی شروع کرد به ساختن اسباب‌بازی‌های کوچولو موچولوی چوبی! اما این اسباب‌بازی‌های چوبی کی اسم‌دار شدن؟ و کی تبدیل شدن به این آجرهای پلاستیکی رنگارنگ؟ (راستی گفتیم اسباب بازی چوبی یادمون افتاد یه مقاله توی وبلاگ زینگو داریم درباره دومینوها، بریم این مقاله رو هم بخونیم بیایم!) خرید لگو بازی : https://barlitoy.ir/product-category/lego/

three bedtime kids stories

three bedtime kids stories

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

About noon they saw a pretty snow-white bird sitting on a branch, and singing so sweetly that they stopped to listen. And when he had finished the bird spread his wings and flew before them, and they followed after him until they came to a little house, and the bird landed on the roof, and when they came closer they saw that the house was built of sweets, and roofed with cakes; and the window was of transparent sugar.

We will have some of this, said Hansel, and make a fine meal. I will eat a piece of the roof, Gretel, and you can have some of the window-that will taste like sugar.

So Hansel reached up and broke off a bit of the roof, just to see how it tasted, and Gretel stood by the window and chewed it. Suddenly they heard a thin voice coming from the inside:

Nibble, nibble, like a mouse,
Who is nibbling at my house?

And the children thought:

Never mind, It is the wind.

And they continued eating, not paying attention o the sound. Hansel, who found that the roof tasted very nice, took down a great piece of it, and Gretel pulled out a large round window-pane.

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.

The old man opened the scroll and began to read:

It is my duty to announce that the king has sent an official invitation to all the young ladies of this land to attend the important royal celebration in the palace.

Hearing this, Cinderella’s stepsisters pushed her to a corner and stood in front of the fat man. The man continued to read:

His Highness the Crown Prince is looking for a suitable lady for marriage. He wants to meet all the girls of this land to find true love. Please come to the palace on Saturday at 8 pm.

The little man turned, mounted his horse, and galloped off. Two knights also followed him closely.
The half-sisters closed the door and gave a loud shout of joy.
Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The tricky witch who knew this, hid little mermaid’s voice in a seashell and hung it to her neck. Then transformed herself into a beautiful young woman! Then she started singing on the seashore. when the prince heard that magical voice, he was convinced that the tricky witch is her rescuer. so he decided to marry her!

But our little mermaid had many good friends! seals and fish! they decided to uncover witch’s evil plan! They attacked the witch and managed to break the chain of the neckless! Now it was the time! Our little mermaid got her voice back! She now could tell the prince who she truly was!

 

3 cute and best kids stories

3 cute and best kids stories

 

 

 

 

Thumbelina fairy tale story for kids

 

 

z2_4cto.jpg

 

Today my little listeners, I’m gonna tell you the story of Thumbelina!

Once upon a time, there was a woman living alone in a distant village. She was feeling only after the tragic death of her husband. She always wanted a child, but she hadn’t any. One day, she decided to visit her good friend who was also a witch.

The witch, gave her a grain of barely and said:

go home and plant this.

so the woman did so.

The very next day, a beautiful Tulip flower had grown from the grain. It was so beautiful. the woman hadn’t seen any flower like this in her life. When the flower blossomed, there was a pretty little girl inside it. The girl was no bigger than a thumb.

The woman fell in love with the girl and named her: Thumbelina

Thumbelina took away the woman loneliness. Woman would always tell her stories during the day. Sometimes woman would made a boat out of tulip petal which Thumbelina could row in a plate of water with it!

The woman made a bed with a walnut shell and a blanket out of rose petal for her. So Thumbelina had a soft and cozy bed to sleep every night.

One night, While Thumbelina was sleeping, a frog came by and see her through the window!

Wow! Such a beautiful girl! She would be a great bride for my son! He thought to himself.

So he grabbed Thumbelina and headed back to his house. Seeing his future bride, his son was happy.

I will marry her, daddy! But first, I have to build her a beautiful house.

Ok son! So until then, I will put her on the water lily in the middle of the pond so she doesn’t run away.

 

 

So the frog put Thumbelina on the lily leaf in the middle of the pond.

Thumbelina tried so hard to escape, but she couldn’t. So she burst into tears. Two minnows who were sitting under the leaf, heard her crying:

Why are you crying little girl? They asked. What’s the matter?

Thumbelina started to tell her story. When she finished, minnows decided to help her. They started nibbling the lily stem. It was soon after when the stem broke and the leaf floated away with Thumbelina.

But Thumbelina’s happiness didn’t last long. An ugly Beetle came and took Thumbelina to his house! The beetle called his friends and showed them his pretty new prisoner. But they weren’t happy to see Thumbelina!

Oh my friend! You should let her go! She is very different from us. She doesn’t belong here. you better let her go. Said his friends.

So the beetle dropped our Thumbelina in the long grass and flower.

Although she was happy that she was free from her captors, she didn’t know her way back to home! Days came by and she would eat the pollen of the flowers and drink the dew from their leaves.

One day as she was walking, she accidently saw a house that was made of mud. Its entrance was strange and round. She knocked one the door and waited. After a while, a mouse opened the door.

Hello little guest! I think it’s cold out there! Do you wanna come in? Said the mouse.

Yes! thank you!

So what is your story tiny girl?

Thumbelina started to tell the whole story for her new friend.

Don’t worry at all! You can stay here as long as you want.

So Thumbelina started her new life in her new house. She wanted to be useful, so she would cook food every day and tell stories for little mouse.

One day, when Thumbelina was cooking, mouse came by and said:

I invited a good friend of mine. He is one of the richest mice ever.

So Thumbelina cooked a delicious dinner. That night, all three of them talked and had a great time at the dinner table. The rich mouse fell in love with Thumbelina and said:

I will marry you! I want you to come with me and visit my house!

Thumbelina had no choice, So The three of them headed to the house of the rich mouse. in the middle of their journey, they reached a tunnel where they found an injured swallow.

What is he doing down here?! He should be in the air! Said the rich mouse rudely and kicked the swallow!

Thumbelina was shocked.

How could anyone treat another like this! Oh dear! She thought!

 

 

So she ran away when she got a chance. She hid behind a rock and waited for the mouse to go! Then she came back and took care of the swallow until he was fine and healthy again. It was spring and the swallow was able to fly again.

I have to go and find my family! They went to a warmer place! come with me! We’re gonna have so much fun! Said the swallow!

But Thumbelina had enough adventure! So she said goodbye to the swallow and he flew away!

months passed and Thumbelina was still wandering in the nature when she stumbled upon the rich mouse again!

OH my beloved tiny bride! I’ve been looking for you for months! Now that I found you, you have to marry me!

Thumbelina knew that there is no way out of this!

OK! But please let me spend just one day more in the open air before coming with you to your underground house.

As she was spending her last hours in the open field, she heard a familiar voice:

Come! Come away with me where your sprit will always be free! Said the swallow!

Happy of meeting her old friend, she agreed to go on a trip with him. She hopped on his back and they took of. They flew over forests, oceans and lands!

When they reached the land of flowers, The swallow landed Thumbelina on a beautiful rose petal and said:

This is the kingdom of flowers! And This is their king!

He was a handsome young king with a pair of wings who was surrounded by lovely flowers. The king immediately fell in love with Thumbelina!

 

Source: moonzia

 

 

Puss in Boots story for kids

 

 

 

Once upon a time, a poor miller lived with her three sons. Years has passed and the miller of our story got old and died. He left nothing for his sons except a mill, a donkey and a cat. The oldest boy took the mill. The middle one took the monkey. So The cat was the youngest boy share.

Well! The youngest boy whispered, I will eat this cat and make some gloves with its fur! And that is the end of it! I won’t have anything else and I will die out of hunger!

The cat, who was listening stated to talk:

OH dear master! Don’t be sad at all! Just give me a bag and a pair of boots! The will show you that I’m not such a bad inheritance!

The boy, who saw many trick from the cat over all that years, which it performed to catch mice like pretending to be dead or hiding in the grain. So he thouth:

It doesn’t seem impossible that this cat could help me!

So he gave his bag to the cat and spend his last coins for buying a pair of boots for it!

looking gallant in the boots, he put bran and corn in his bag and put it around his neck. Then he slept near rabbit nest, pretending to be dead. He waited for innocent rabbits to come around and look for corn and bran.

Not very long after, a stupid naughty rabbit came and jumped into his bag. The Puss quickly closed the bag. Happy with his caught, He went to the palace and asked for talking to the emperor!

OH! His Majesty! I brought you a warrior rabbit! My proud master, Marquis of Carabas, ordered me to present to you.

Tell your master that I thanked him and he does me a great deal of pleasure.

After that, Puss again hid in the cornfield, holding still his bag open, and when a brace of partridges ran into it he closed the bag and caught them both. He went and made a present of these to the king, as he had done before of the rabbit. The king, in like manner, received the partridges with great pleasure, and ordered him some money for drink.

In this way, the cat continued for two or three months to bring presents to the king, always saying that they were from his master, the Marquis of Carabas. One day in particular, he heard at the palace that the king was planning to drive in his carriage along the river bank, and he decided to take his daughter with him. The Princess was the most beautiful girl in the kingdom.

Puss in Boots said to his master:

Follow my lead and your future is made. You have to but go and wash yourself in the river, in the place that I shall show you, and leave the rest to me.

The youngest son did the exact him, without knowing why or wherefore. While he was washing, the king passed by, and the cat began to cry out:

Help! Help! My Lord, Marquis of Carabas, is drowning!

At this noise the king put his head out of the coach window, and finding it was the cat who had so often brought him such good things, ordered his guards to run quickly to the aim of his Lordship, the Marquis of Carabas.

While they were helping the poor Marquis out of the river, the cat came up to the coach and told the king that while his master was washing, there came by some Thieves, who took his clothes:

Thieves! Thieves! He moaned!

This tricky cat had hidden the clothes under a great stone. The king immediately commanded the guards of his wardrobe to run and prepare one of his best suits for the Lord Marquis of Carabas.

 

 

Source: moonzia

 

 

Dinokids at the stadium story for kids

 

 

 

That day Dim Dim and his friends gathered around the square!
DimDim said excitedly:
I’m going to tie a Dinocity flag around my neck and wear a tasseled hat!

Dinosol said:
So I will wear my beautiful s*******t and colorful wig.

I really love football! I go to Sangi Stadium to see all the matches! We will definitely have a lot of fun this time! said Dinomani.

Yeah! Sure! Aha! Is your seat number written on your ticket?

DimDim said:
Yes! My seat number is 879!

My seat number is 877!
Hooray! So we sit together! What is your seat number?

Dino Money said with a big smile:
Seat number 7!

Dinosol and Dim Dim said together:
What?? You must be joking!!!

No! Why joke?!

Dinosol said:
The seat number seven is very close to the field! That is a VIP seat!

Yes! I have bought a VIP ticket!

Dim Dim said with regret:
Good for you!

But Dinosol said:
After all, there is nothing special! It is the same football match! But he will be a little closer!

Dinomani said:
Does not matter? You sit at the end of the stadium and I sit right next to the field! I can touch the match ball!

Dim Dim said:
Are you really telling the truth? I also like to sit there!

Dinomani said:
Come on! Buy a ticket for the VIP seat! This way we can watch the game together!

Yes! Yes! I’m gonna do the same thing!

Dinosol said:
DimDim! DimDim! Don’t buy a ticket! You have a ticket! The VIP ticket is very expensive, it also shows the same match!

Dinomani said boredly:
You keep repeating yourself! DimDim don’t listen to her! You have a lot of savings! Go take it from your savings and let‘s buy you a ticket!

DimDim, who really wanted to sit in the VIP seat, ran and went home! The whole house was crowded! His father was preparing himself for the match! He had spread flags and colorful hats on the ground and was trying them one by one. When he saw his son, he said:
Where have you been boy?! Hurry up, get ready! We have to go to the stadium and find our seats before the game starts!

Dad! Dad! I want to buy a VIP ticket!

What? VIP? But son! That ticket is very expensive!

Yes I know! But I have the money! I have savings!

But my son! You had saved that money to buy something else! Did you forget that?

No! I have not forgotten at all!

His father said:
Well, my son, if you regularly withdraw from your savings and spend, your money will accumulate later and you won’t be able to buy your telescope soon! Does it worth it?

Yes! I want to sit in the VIP seat!

What is the difference between the VIP position and our position, after all? The seat material is the same! We will see the same match!

But I can’t touch the ball from there!

His father started laughing and said:
Touch the ball? Boy! The ball is only on the field and only the players have the right to touch it! Look, my dear! If you want to use your savings and buy a VIP ticket, buy it! But you can’t buy your telescope this way soon!

 

 

Source: moonzia

کفپوش اپوکسی صنعتی

کفپوش اپوکسی چیست؟

در پاسخ به سوال کفپوش اپوکسی چیست؟ می توان گفت کفپوش اپوکسی، پوششی از جنس پلیمر است که روی بتن یا موزاییک در لایه های مختلف اجرا می شود. اپوکسی را نمی‌توان روی آسفالت اجرا کرد ولی سطوحی مانند سنگ، بتن یا موزاییک برای اجرای اپوکسی مناسب هستند. در نتیجه اگر سطح شما دارای پستی بلندی بالایی است پیشنهاد می کنیم قبل از اجرای کفپوش اپوکسی، زیرایند را با بتن ماله پروانه یا موزاییک پوشش دهید. البته در این شرایط موزاییک همواره به صرفه تر است.

حال این سوال مطرح می شود که چرا باید سنگ، بتن یا موزاییک را با کفپوش اپوکسی پوشش داد؟

با ما همراه باشید تا از مزیت های کفپوش اپوکسی برایتان بگوییم.

مزایای کفپوش اپوکسی

اولین ویژگی کفپوش اپوکسی حفاظت آن از سطح زیر خود در برابر سایش و فرسایش است. این ماده یک سطح تمیز، یکدست و بدون درز ارائه می دهد. جالب است بدانید اپوکسی هرگز گرد و غباری از خود ایجاد نمی کند.

کفپوش اپوکسی دارای مقاومت مکانیکی بالایی است و می تواند حدود ? تا ? تن بار را تحمل کند. علاوه بر این، اپوکسی دارای مقاومت شیمیایی خوبی در برابر اسید، قلیا، حلال و سایر مواد شیمیایی است.

جدا از مسائل فنی ظاهر کفپوش اپوکسی بسیار مدرن، شیک و زیباست. جهت اجرای این کفپوش هیچ گونه محدودیت در مورد رنگ بندی وجود ندارد. در شرکت ماناپلیمر مشتری می تواند فام و رنگ دلخواه خود را از این صفحه انتخاب کند. ویژگی کاربردی این کفپوش ها قابلیت خط کشی و علامت گذاری آن است.

در نهایت باید بگوییم که تمیز کاری کفپوش های اپوکسی بسیار راحت است و شما هیچ گونه نگرانی در زمینه شستشوی آن نخواهید داشت.

معایب کفپوش اپوکسی

کفپوش اپوکسی دارای معایب جدی نمی باشد و به همین جهت است که استفاده از آن در سال‌ های اخیر افزایش یافته است. ولی از ضعف های آن می توان به موارد زیر اشاره کرد

  1. هزینه آن به ازای هر متر مربع در مقایسه با رنگ های معمولی بالاتر است چون از مواد اولیه گرانتری استفاده می شود و نسبت به رنگ خیلی مقاوم تر است.
  2. در بعضی از کاربرد ها که انعطاف پذیری کفپوش برای ما اهمیت دارد ممکن است اپوکسی شکننده محسوب می شود.
  3. اپوکسی در صورتی که در معرض نور آفتاب قرار گیرد تمایل به زرد شدن و افت براقیت خواهد داشت و بعد از گذشت زمان دچار پدیده گچی شدن خواهد شد

 

.

c1_jdz5.jpg

.

.

کاربرد کفپوش اپوکسی در چه زمینه هایی است؟

کفپوش اپوکسی رایج ترین نوع از کفپوش های صنعتی محسوب می شود. همانطور که در بخش قبل ذکر گردید اپوکسی کف دارای مزایای عمده ای می باشد و عموما در صنایع زیر استفاده می‌گردد:

?) دارو سازی ?) نفت گاز و پتروشیمی  ?) صنایع آب فاظلاب  ?) صنعت مواد شوینده  ?) انبارداری  ?) صنایع خودرو سازی ?) تولید قطعات کامپیوتر و آی تی  ?) صنایع حمل و نقل ریلی ?) کارخانه های مواد شیمیایی و رنگزری  ??) بیمارستان ها و مراکز بهداشتی ??) سالن های ورزشی  ??) پارکینگ ها  ??) تولید مواد غدایی  ??) صنایع تولید مواد آرایشی ??) صنایع بسته بندی ??) تصفیه آب و تصفیه خانه ها  ??) اتاقهای ابزار دقیق  ??) اتاق های سرور  ??) صنایع فولاد

انواع کفپوش اپوکسی

اپوکسی کف با توجه به کاربردی که از آن انتظار می رود، به روش های مختلف ساخته و اجرا می شود. شاید بیش از ده نوع کفپوش اپوکسی مختلف وجود دارد که در زیر به توضیح مهم ترین انواع آن می پردازیم. هر کدام از انواع زیر در مقاله هایی جداگانه به صورت مفصل توضیح داده شده اند، از طریق لینک های آبی رنگ می توانید این مقالات را مطالعه کنید.

کفپوش اپوکسی صنعتی

یکی از انواع مهم کفپوش های صنعتی، اپوکسی با ترافیک بالا است که مخصوص کارخانجاتی طراحی شده است که در آن ماشین آلات و وسایل سنگین تردد دارند. با توجه به بار و اصطکاک ماشین آلات می توان کفپوش اپوکسی را در ضخامت های مختلفی اجرا کرد. به عنوان مثال کفپوش سه میلی متری اپوکسی بار حدود ? تا ? تن را به خوبی تحمل می کند. در صورت تردد لیفتراک های سنگین تر از کفپوش هایی با ضخامت بالاتر استفاده می شود.

کفپوش اپوکسی آنتی استاتیک

کفپوش اپوکسی آنتی استاتیک از تجمع بار روی سطح جلوگیری می کند و دارای خاصیت رسانایی می باشد. از این کفپوش در مکان هایی که به دنبال حذف الکتریسیته ساکن هستند استفاده می شود. به عنوان مثال در اتاق های سرور از اپوکسی آنتی استاتیک استفاده می کنند تا به سرور ها آسیبی نرسد. همچنین در اتاق های جراحی از این کفپوش ها استفاده میکنند زیرا دستگاه های پزشکی نسبت به الکتریسیته ساکن حساس هستند.

کفپوش اپوکسی آنتی باکتریال

کف بیمارستان ها و اتاق‌های تمیز باید به نحوی اجرا گردند که کمترین میزان آلودگی را جذب کرده و از رشد باکتری جلوگیری کنند. کفپوش های اپوکسی آنتی باکتریال در موارد خاص به همراه ذرات نانو نقره تهیه می شوند تا خاصیت از بین بردن میکروب ها را داشته باشند. در کشور عزیزمان به علت قیمت بسیار بالای ذرات نانو نقره از این ماده استفاده نمی کنند. خوشبختانه کفپوش اپوکسی بیمارستانی، حتی اگر فاقد نقره باشد، می تواند از رشد باکتری های جلوگیری کند.

کفپوش اپوکسی پارکینگ

امروزه در پارکینگ مراکز خرید بزرگ و ساختمان های تجاری از کفپوش اپوکسی پارکینگ استفاده می شود. این کفپوش های قابلیت خط کشی دارند، ضد لغزش و سایش بوده و به راحتی تمیز می شوند. تمام این ویژگی ها در کنار قیمت مناسب، کفپوش اپوکسی را به بهترین گزینه جهت پوشش کف پارکینگ تبدیل کرده است.

کفپوش اپوکسی در منزل

اگرچه پوشش اپوکسی کف برای مقاصد صنعتی طراحی شده است ولی تنوع فام، یکپارچه بودن، عایق بودن و خیلی از خواص آن باعث شده که از کفپوش اپوکسی در منازل نیز استفاده گردد. با ترکیب رنگ های مختلف می توان سطحی کاملاً زیبا و جذاب ایجاد نمود که بسیار چشم نواز بوده و به لحاظ تزئینی بسیار جالب توجه است. در این کفپوش ها از لاک اپوکسی شفاف که محصولی وارداتی است استفاده می شود.

کفپوش اپوکسی سه بعدی

یکی از کاربردهای مهم و دکوراتیو اپوکسی کف، کفپوش اپوکسی سه بعدی است. در این خصوص با تلفیق سیستم اپوکسی با یک نقاشی سه بعدی که توسط لاک اپوکسی محافظت می شود می توان یک زیبایی ویژه ای ایجاد کرد که در سالیان اخیر بسیار مورد توجه واقع شده است. روش اجرا و مواد کفپوش اپوکسی سه بعدی کاملاً مشابه با کف پوش اپوکسی در منزل است و صرفاً یک نقاشی سه بعدی بر روی سطح نصب می گردد که زیبایی ویژه ای را ایجاد می کند.

 

حداقل خسارت مالی بیمه شخص ثالث

حداقل خسارت مالی بیمه شخص ثالث

 

با گسترش استفاده از وسایل نقلیه در جامعه، مسئله بیمه شخص ثالث برای همه رانندگان به اهمیت ویژه‌ای دست یافته است. برای اینکه بتوان از خسارات ناشی از تصادفات جبرانی کرد، بیمه شخص ثالث برای تمام وسایل نقلیه الزامی است. یکی از مفاهیم مهم در بیمه شخص ثالث، حداقل پوشش مالی بیمه است.

 

با توجه به تصمیمات سازمان بیمه مرکزی ایران، حداقل پوشش مالی بیمه شخص ثالث در سال ???? برابر با ?? میلیون تومان تعیین شده است. این بدان معناست که در صورتی که در یک تصادف، خساراتی ناشی از صدمات فیزیکی و مالی به سایرین وارد شود، بیمه شخص ثالث می‌بایست مبلغ ?? میلیون تومان را جبران کند.

 

به عنوان راننده، می‌توانید پوشش مالی بیمه شخص ثالث را بیشتر از حداقل مقرر در نظر بگیرید. با انتخاب پوشش بیشتر، می‌توانید در صورت وقوع تصادفات با خسارت‌های بالاتر، از طریق بیمه شخص ثالث، خسارات را جبران کنید.

 

انتخاب پوشش مالی بیمه شخص ثالث

بهتر است همواره در انتخاب پوشش مالی بیمه شخص ثالث،از مقدار حداقل تعیین شده توسط سازمان بیمه مرکزی ایران بیشتر رفتار کنید. با افزایش پوشش مالی بیمه شخص ثالث، احساس آرامش و امنیت بیشتری خواهید کرد و در صورت بروز حوادث ناگوار، خسارات بیشتری را می‌توانید جبران کنید.

 

همچنین، بهتر است هر ساله قبل از تجدید بیمه، به بررسی مجدد پوشش مالی بیمه شخص ثالث خود بپردازید. با توجه به تغییرات در بازار بیمه و همچنین تغییرات در شرایط شخصی، ممکن است نیاز به افزایش پوشش مالی بیمه شخص ثالث داشته باشید.

 

لازم به ذکر است که بیمه شخص ثالث تنها پوششی برای خساراتی است که به سایرین وارد می‌شود و خساراتی که به خودرو یا راننده‌ی خود وارد می‌شود را پوشش نمی‌دهد. بنابراین، بهتر است با در نظر گرفتن شرایط شخصی و مالی خود، پوشش بیمه‌ای مناسب را برای خود و خودروی خود انتخاب کنید. با انتخاب پوشش مناسب، از خسارات ناشی از تصادفات و سوانح رانندگی در بیشتر موارد جلوگیری خواهید کرد و در صورت بروز خسارت، با اعتماد به بیمه شخص ثالث، آسایش بیشتری خواهید داشت. پس بهتر است همواره همیشه در این زمینه هوشمندانه و با دقت عمل کرده و از تجربه‌های قبلی خود استفاده کنید تا پوشش مالی بیمه شخص ثالثی انتخاب کنید که با نیازهای شخصی و خودروی خودتان سازگاری داشته باشد.

z8_0ax4.jpg

 

در نهایت، با داشتن بیمه شخص ثالث مناسب، احساس آرامش و اطمینان بیشتری خواهید کرد و در صورت وقوع حوادث، مشکلات مالی را به خوبی حل خواهید کرد. از این رو، به شما پیشنهاد می‌دهیم تا به صورت دوره‌ای پوشش مالی بیمه شخص ثالث خود را بررسی کنید و در صورت نیاز، اقدام به تغییر پوشش کنید. همچنین، مهم است که در هنگام انتخاب شرکت بیمه، به اعتبار و تجربه آن شرکت توجه کنید تا در صورت بروز حوادث، به بهترین نحو ممکن از خدمات آن شرکت بیمه بهره‌مند شوید.

 

موضوعات مرتبط را دنبال کنید:

بیمه ثالث بیمه ایران

بیمه ثالث ایران قیمت

استعلام بیمه شخص ثالث ایران

بیمه بدنه ایران قیمت

 

 

از شما دعوت می‌کنیم تا با پوشش مالی مناسب بیمه شخص ثالث، به امنیت و آرامش خود و دیگران را بهبود بخشید و در مجموع، برای جامعه به مشارکت در ایجاد یک فضای رانندگی ایمن و پایدار کمک کنید.

چگونه تخفیف بیمه ثالث را انتقال دهیم

حداقل خسارت مالی بیمه شخص ثالث

 

با گسترش استفاده از وسایل نقلیه در جامعه، مسئله بیمه شخص ثالث برای همه رانندگان به اهمیت ویژه‌ای دست یافته است. برای اینکه بتوان از خسارات ناشی از تصادفات جبرانی کرد، بیمه شخص ثالث برای تمام وسایل نقلیه الزامی است. یکی از مفاهیم مهم در بیمه شخص ثالث، حداقل پوشش مالی بیمه است.

 

با توجه به تصمیمات سازمان بیمه مرکزی ایران، حداقل پوشش مالی بیمه شخص ثالث در سال ???? برابر با ?? میلیون تومان تعیین شده است. این بدان معناست که در صورتی که در یک تصادف، خساراتی ناشی از صدمات فیزیکی و مالی به سایرین وارد شود، بیمه شخص ثالث می‌بایست مبلغ ?? میلیون تومان را جبران کند.

 

به عنوان راننده، می‌توانید پوشش مالی بیمه شخص ثالث را بیشتر از حداقل مقرر در نظر بگیرید. با انتخاب پوشش بیشتر، می‌توانید در صورت وقوع تصادفات با خسارت‌های بالاتر، از طریق بیمه شخص ثالث، خسارات را جبران کنید.

 

انتخاب پوشش مالی بیمه شخص ثالث

بهتر است همواره در انتخاب پوشش مالی بیمه شخص ثالث،از مقدار حداقل تعیین شده توسط سازمان بیمه مرکزی ایران بیشتر رفتار کنید. با افزایش پوشش مالی بیمه شخص ثالث، احساس آرامش و امنیت بیشتری خواهید کرد و در صورت بروز حوادث ناگوار، خسارات بیشتری را می‌توانید جبران کنید.

 

همچنین، بهتر است هر ساله قبل از تجدید بیمه، به بررسی مجدد پوشش مالی بیمه شخص ثالث خود بپردازید. با توجه به تغییرات در بازار بیمه و همچنین تغییرات در شرایط شخصی، ممکن است نیاز به افزایش پوشش مالی بیمه شخص ثالث داشته باشید.

 

لازم به ذکر است که بیمه شخص ثالث تنها پوششی برای خساراتی است که به سایرین وارد می‌شود و خساراتی که به خودرو یا راننده‌ی خود وارد می‌شود را پوشش نمی‌دهد. بنابراین، بهتر است با در نظر گرفتن شرایط شخصی و مالی خود، پوشش بیمه‌ای مناسب را برای خود و خودروی خود انتخاب کنید. با انتخاب پوشش مناسب، از خسارات ناشی از تصادفات و سوانح رانندگی در بیشتر موارد جلوگیری خواهید کرد و در صورت بروز خسارت، با اعتماد به بیمه شخص ثالث، آسایش بیشتری خواهید داشت. پس بهتر است همواره همیشه در این زمینه هوشمندانه و با دقت عمل کرده و از تجربه‌های قبلی خود استفاده کنید تا پوشش مالی بیمه شخص ثالثی انتخاب کنید که با نیازهای شخصی و خودروی خودتان سازگاری داشته باشد.

z8_0ax4.jpg

 

در نهایت، با داشتن بیمه شخص ثالث مناسب، احساس آرامش و اطمینان بیشتری خواهید کرد و در صورت وقوع حوادث، مشکلات مالی را به خوبی حل خواهید کرد. از این رو، به شما پیشنهاد می‌دهیم تا به صورت دوره‌ای پوشش مالی بیمه شخص ثالث خود را بررسی کنید و در صورت نیاز، اقدام به تغییر پوشش کنید. همچنین، مهم است که در هنگام انتخاب شرکت بیمه، به اعتبار و تجربه آن شرکت توجه کنید تا در صورت بروز حوادث، به بهترین نحو ممکن از خدمات آن شرکت بیمه بهره‌مند شوید.

 

موضوعات مرتبط را دنبال کنید:

بیمه ثالث بیمه ایران

بیمه ثالث ایران قیمت

استعلام بیمه شخص ثالث ایران

بیمه بدنه ایران قیمت

 

 

از شما دعوت می‌کنیم تا با پوشش مالی مناسب بیمه شخص ثالث، به امنیت و آرامش خود و دیگران را بهبود بخشید و در مجموع، برای جامعه به مشارکت در ایجاد یک فضای رانندگی ایمن و پایدار کمک کنید.

زگیل تناسلی را بشناسیم ؟

زگیل تناسلی چیست ؟

از کجا می آید و با ما چه میکند ؟

در این پست که از کانال تگرام دکتر دیانا حسینی بهترین متخصص درمان زگیل تناسلی زنان در مشهد برداشته شده است قصد داریم همه چیز درباره زگیل تناسلی را شرح دهیم . از ایجاد تا درمان زگیل تناسلی.

علت به وجود آمدن زگیل تناسلی در زنان

همه افرادی که از نظر جنسی فعال هستند در برابر عوارض HPV از جمله زگیل تناسلی آسیب پذیر هستند

این علائم به این معنی است که شما ممکن است  زگیل تناسلی داشته باشید :

 یک یا تعداد بیشتر توده یا توده بدون درد در اطراف واژن، آلت تناسلی یا مقعد

 خارش یا خونریزی از ناحیه تناسلی یا مقعد

- شریک جنسی که زگیل تناسلی دارد، حتی اگر علائمی نداشته باشید.

ویروس پاپیلومای انسانی (HPV) یکی از شایع ترین علل بیماری های مقاربتی در مردان و زنان در سراسر جهان، به ویژه در کشورهای در حال توسعه است. شایع ترین تظاهرات HPV در ناحیه تناسلی زگیل های آنوژنیتال یا کندیلوماتا آکومیناتا است.

 این ضایعات به صورت پاپول، ندول یا رشد نرم، رشته‌ای، صورتی، بی‌حرکت یا ساقه‌دار ظاهر می‌شوند. معمولاً رشد اگزوفیتی شبیه به گل کلم وجود دارد و معمولاً بدون علامت است.  

چند نکته در خصوص زگیل های تناسلی :

 بیش از نیمی از افراد فعال جنسی در طول زندگی خود به HPV آلوده می شوند.

بخش های تناسلی علیرغم خوش خیم بودن، به دلیل عدم درمان موثر، با بار بیماری و کاهش کیفیت زندگی همراه است.

 واکسن های پیشگیری کننده عفونت HPV که شایع ترین واکسن های پرخطر و کم خطر را هدف قرار می دهند، در برنامه ملی ایمن سازی بسیاری از کشورها در سال 2008 گنجانده شده اند.

مطالعات نشان می دهند که برنامه واکسیناسیون عمومی HPV در کاهش قابل توجه شیوع زگیل تناسلی در بین بیماران واجد شرایط واکسن در کشورهایی که به طور موثر برنامه واکسیناسیون را دنبال میکنند موثر بوده است.

زگیل تناسلی را بشناسیم ؟

زگیل تناسلی زائده های نرمی هستند که روی اندام تناسلی ظاهر می شوند.  آنها می توانند باعث درد، ناراحتی و خارش شوند. آنها یک عفونت مقاربتی (STI) هستند  که توسط سویه های کم خطر ویروس پاپیلومای انسانی (HPV) ایجاد می شود. بر اساس گزارش مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها (CDC)،  HPV  شایع ترین بیماری در بین همه بیماری های مقاربتی است.

در مورد تاثیر کاندوم در پیشگیری از زگیل تناسلی به این موضوع مهم دقت داشته باشید که کاندوم 100 درصد از انتقال زگیل تناسلی جلوگیری نمیکند، اما به طور قابل توجهی بار ویروسی را که وارد بدن می شود کاهش می دهد. با توجه به این نکته که اکثر افراد آلوده هیچ علامتی از عفونت ندارند ، پس استفاده از کاندوم میتواند شانس انتقال ویروس زگیل تناسلی را کاهش دهد. در اکثرمواقع سیستم ایمنی به تنهایی حریف ویروس زگیل تناسلی میشود و معمولاً در عرض 12 تا 18 ماه قادر به مقابله با این ویروس و حذف کامل آن از بدن است. البته که سلامت جسمی و تغذیه صحیح و موارد دیگری که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد نقش تعیین کننده در این که سیستم ایمنی وظیفه خود را به درستی انجام دهد دارد.